از روزی که آمده ای زندگیم صحنه دیگری پیدا کرده .. میپرسی چه صحنه ای؟
صحنه عشق / صحنه انتظار / صحنه غیر قابل وصف
گور بابای راز که حتی اندازه سوزن این صحنه کاری نتونس بکنه
تمام صحنه منی مهربانم ...
چون اونو میپرسته
چون اونو دوسش داره
چون اونو نداشته باشه دق میکنه
چون براش میمیره ...
منم حواسم بدجوری بهش میره ... خیلی دوستت دارم ,تمام حواس من
تقویم ها گیج میشوند
وقتی تو با کفش های پر از باران
با لهجه ی بنفشه ها
عشق را سوت می زنی
میان برگ های پائیزی !
نفسم دوستت دارم.